جشن طولانیترین شب سال در شرکت صنعتی مهرآباد صبح روز پنجشنبه ۳۰ دی ماه ۱۴۰۲ برگزار شد. پس از جشنهای صلح، نوروز و تیرگان، یلدا چهارمین جشنی بود که کتابخانهی با من بخوان برگزار کرد و حدود ۷۰ نفر از بچهها و خانوادههایشان در آن شرکت کردند.
تا قبل از ساعت ۱۰ صبح دیگر بیشتر مهمانان به سالن غذاخوری که چیدمانش برای جشن تغییر کرده بود آمده بودند. در یک طرف سالن صندلی مهمانان چیده شده بود و در طرف دیگر سفرهی یلدا بود و میزی از نمونه کتابهای کتابخانه.
مراسم با معرفی کتابخانه و فعالیتهایش شروع شد. مربیها از شیوهی ثبت نام و امانت گرفتن کتاب گفتند و توضیح دادند که یکشنبهها سهشنبهها و پنجشنبهها در کتابخانه را به روی اعضا باز میکنند. آنها میتوانند کمک کنند تا مراجعهکنندهها کتابهای مورد نظرشان را برای گروههای سنی کودک و نوجوان انتخاب کنند. کتابخانه همچنین کتابهایی برای بزرگسالان دارد. و همانطور که خیلیها میدانستند، پنجشنبهها میتوانند بچههایشان را برای فعالیتهای هنری و کتابخوانی به کتابخانه بیاورند تا در کنار مربیان چند ساعتی را خوش بگذرانند، کتاب بخوانند و یاد بگیرند.
آنها همچنین از ایدههای جدید کتابخانه برای گروه سنی نوجوان گفتند و از مهمانان این گروه سنی خواستند بیشتر به کتابخانه سر بزنند تا در فعالیتهای گروهی کتابخوانی شرکت کنند.
این بخش زیاد طول نکشید، همه منتظر بازی و نمایش و موسیقی بودند. موسیقی کار بچههای کتابخانه بود. هر کدام که در نواختن سازی توانایی داشتند بخشی از برنامهی موسیقی را به عهده گرفته بودند. بازی با صدای کیبورد امیرمهدی اصلانی برگزار شد. پس از آن روشنک جوکار با تنبک و یاسین بابایی با سنتور قطعاتی اجرا کردند. باران معاضدی هم با هنگدرام چند قطعهی کوتاه نواخت. در آخر هم مانا کلانتری یک شعر کوتاه خواند.
سپس نوبت گروه نمایش شد. گروه نمایش اعضای گروه ترویج شورای کتاب کودک بودند که نمایشی عروسکی دربارهی یلدا اجرا کردند. این نمایش به شیوهی مشارکتی طراحی شده بود و مجری با سوالهایی توجه بچهها را به خود جلب میکرد. هرچند موضوع نمایش یلدا و ننه سرما بود اما اشارهای هم به آلودگی هوای تهران کرد که در این روزها نفس کشیدن را برای همه سخت کرده است. ننهسرما با فوت بزرگی سعی کرد آلودگی را از شهرها دور کند، همانطور که اینروزها همه منتظر باد و باران برای رفع آلودگی هستند.
نمایش که به پایان رسید و پذیرایی انجام شد، بخش آخر برنامه یعنی کاردستی شروع شد. بچهها دور میزها جمع شدند و قرار شد هر کدام با مواد اولیهای که کتابخانه برایشان تهیه کرده بود تصویری از یلدا بسازند. گروههای سنی مختلف کنار هم نشستند و مدادرنگیها، کاغذرنگیها، پارچهها و پاستلها را با هم شریک شدند و روی یک کاغذ سفید برداشت خود را از یلدا به تصویر کشیدند. بخش مهمی از ماجرا به خلاقیت آنها بستگی داشت و الگوی مشخصی برای تصویر وجود نداشت. بعضیها خیلی سریع به نتیجه رسیدند و کار را شروع کردند، بعضیها مدتی فکر کردند تا ایدهشان را پیدا کنند. بعضیها هم که کار راضیشان نکرده بود دوباره کاغذ میخواستند تا از اول شروع کنند. زمان که میگذشت بعضی از مادرها هم دست به کار شدند و گوشهای از کار بچهها را دست گرفتند. ظهر شده بود و میخواستند زودتر به خانههایشان بروند. بچهها ولی انگار عجلهای نداشتند، زمان برایشان نمیگذشت و میتوانستند تا شب همانطور کاردستی بسازند، با هم حرف بزنند، بخندند و به ایدههای تازه فکر کنند.